کلنگ را بردار
روزی بهلول نزد قاضی بغداد نشسته بود که قلم قاضی از دستش به زمین افتاد. بهلول به قاضی گفت: جناب قاضی کلنگت افتاد آنرا از زمین بردار.
قاضی بمسخره گفت : واقعاً اینکه میگویند بهلول دیوانه است، صحیح است. آخر قلم است نه کلنگ!
قاضی بمسخره گفت : واقعاً اینکه میگویند بهلول دیوانه است، صحیح است. آخر قلم است نه کلنگ!
بهلول جواب داد:مردک، تو دیوانه هستی که هنوز نمیدانی.!! با احکامیکه به این قلم مینویسی خانه های مردم خراب می کنی.
حال تو بگو این قلم است یا کلنگ؟!!!
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: جمعه 6 مرداد 1391برچسب:داستان بهلول دانا,
ارسال توسط سید رضی حسینیان
آخرین مطالب